محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

محمد صادق جون

دندونای بانمکت

جیگر مامانی  وبابایی دندونای قشنگت دقیقا 6عید 94 نیشا در اومد دونه دونه تا اینکه کرسیای توهم تا دوسالگی تقریبا تموم شد
27 ارديبهشت 1395

نازنین زهرا

امروز نازنین زهرا عمه  مبارک تک دخترش بدنیا اومد  اونم مث توعجله داشت زودتر بدنیا  اومد تولدش مباررررررررک ...
27 ارديبهشت 1395

تولد بی بی راضیه وخواستگاری

بی بی راضیه اولین دختر خالت هستش خوشکل وتپل ومپل .عزیز 28اسفند 94 رفت زاهدان اقاجون هم روز دوم سال 95 رفت بادایی ماکه نرفتیم اونا اومدن روز خوب عید این بود زن دایی دار شدی رفتیم واسه دایی خواستگاری فاطمه عمو حسین.گلم
27 ارديبهشت 1395

باز سه بار دیگهز رفتیم دکتر دقی

یه دفعه خونه عزیز یه دفعه اون عزیز یه دفعه هم خونه خودمون دیگه اینجا دکترا خستم کرده بودن رفتم مشهد دکتر اشرف زاده بود شانس که داشتی باهزار بدبختی واست با پارتی نوبت گرفتیم  با اقاجون وعزیز رفتیم بردیمت دکتر. گفت مشکل پسرمن ارثی هستش اخه عمه  زهره جونت هم در بچگی یه چندبار اینطورشده بود خداروشکرگل پسرمن دیگه خوب شده بحق امام رضا
27 ارديبهشت 1395

تولد یه سالگی

چه روز خوبی بودی تموم دنیام بودی محمدصادق  شب تولدت رو گرفتم همه بودن اقاجون (هر دوتا).عزیز هم هردوتا عمه ها عمو . خاله کبری. نسیم. عمه نسیم.دایی جونت.من وبابا دوستای مامان هم صبح بودن
27 ارديبهشت 1395

روز بدی بود خیلی بد

27/5/94بود تب داشتی بهت قطره میدادم بردیمت دکتر داشتی شیر میخوردی که نگاه عجیبی به بابات داشتی هرچی صدات کردم جواب ندادی خیلی ترسیدم گریه میکردم با تمام سرعت همه چرا قرمزارو رد کردیم تابه نزدیکترین بیمارستان رسیدیم........تشنج کرده بودی مارومنتقل کردن بمارستان ولی عصر خوب شدی ولی 5روز توبخش مراقبت ویزه بودی......
27 ارديبهشت 1395

مشهدی من؟

این اولین باری بود که بردیمت مشهد چهار روز اونجا بودیم روز تولد تو ما دولت اباد بودیم ظهرمون روخوردیم برگشتیم بیرجند شبش عروسی بودیم نوه دایی داشت عروس میشد  تولدت مبااااااااااااارک ...
27 ارديبهشت 1395